در کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب یازدهم روایت شده انسانها از مشرق میکوچیدند، همواری در زمین شعنار یافتند، در آنجا ساکن شدند، باهم گفتند بیایید خشت بسازیم و خوب بپزیم، شهری برای خود بنا نهیم و برجیکه سرش به آسمان برسد و تا نامی برای خویشتن پیدا نکنیم بر زمین پراکنده نشویم.
خداوند متوجه شد که بشر قوم واحد است، این برج را میسازد. پایین آمد زبان بشر را مشوش کرد. افراد بشر زبان یکدیگر را نفهمیدند، در زمین پراکنده شدند. بنابراین زبانها و اقوام متفاوت پیدا شدند.
معنای داستان میتواند به جامعهشناسی زبان بشر ارتباط بگیرد، زیرا درگذشته بنابه کمبودن ارتباط گروههای انسانی، نبود آموزش عمومی و… در هر دره و محلی، زبانی به وجود میآمد و سرانجام یک زبان در درههای متفاوت به چند زبان تبدیل میشد. همیناکنون مردم بدخشان در هر درهی بدخشان زبان محلی خود را دارند، درحالیکه فارسی زبان نیز استند.
اما روزگار کنونی، روزگار تولید زبانهای جدید نیست، بلکه روزگار انقراض زبانها است. زبانهاییکه هماکنون وجود دارند و نسبتا زبانیهای مطرح اند تا چند قرن دیگر شماری از این زبانها وجود نخواهند داشت. زبانهای بشر که در جریان هزاران سال به وجود آمده بودند، چه خوش باشیم یا نباشیم، بسیاری از زبانهای موجود بهزودی منقرض و مثل یخ آب میشوند. چند وقت پیش در آمریکا آخرین گویشور یک زبان محلی وفات کرد و آن زبان منقرض شد.
در چنین شرایطی برخورد ما با زبان مادری چگونه باید باشد؟ آیا درست است خود را وابسته به زبان محلی کنیم که هزار واژه و ده هزار گویشور دارد؟ تلاش کنیم کودک ما به این زبان مکتب بخواند، اما فکر کردهایم دانشگاه را به چه زبانی بخواند و به چه زبانی صاحب شغل شود؟ مهمتر از همه زبانیکه یک هزاره واژه دارد و زبانیکه صد هزار واژه دارد، جهان و معنای جهان در این دو زبان کاملا تفاوت میکند، زیرا جهان در هر زبان به اندازهی واژگان و معرفت آن زبان گنجایش، گسترش و اندازه دارد.
به نظر من زبانهای محلی جنبهی عتیقه دارند و فقط میتوانند برای پژوهشهای زبانشناسانه اهمیت داشته باشند، برایکه این زبانها درحال انقراض اند و آموزش به این زبانها و محدود شدن به این زبانها غیر از محدودیت، سهولتی در پی ندارد. در اینصورت روز زبان مادری و ارج نهادن به زبان مادری چه میشود؟
روز زبان مادری دو جنبه دارد: در سطح زبانهای محلی و در سطح زبانهای ملی. در سطح زبانهای محلی به معنای تشریفات و گرامیداشت است و در سطح زبانهای ملی به معنای تقویت زبانهای ملی در برابر زبانهای خارجی است. منظور از روز زبان مادری، بیشتر روز زبان مردمی استکه کاربرد و رواج ملی دارد. این زبان در واقع زبان کاربردی همه اقوام یک کشور است. زبانهای محلی از نظر عاطفی جایگاه خود را دارند، اما برجستهسازی زبانهای محلی در برابر زبان محوری در یک کشور درست نیست، زیرا موجب از دور خارج کردن زبان محوری میشود.
در آمریکا و... دهها زبان بومی و محلی وجود دارند، اما آموزش، دانشگاه، رسانه، بازار و… همه به یک زبان استکه زبان انگلیسی است. جالب است انگلیس، آمریکا و… در کشورهای ما تبلیغ میکنند که چرا آموزش به فلان زبان محلی وجود ندارد؟ با اینگونه تبلیغها نفاق زبانی دامن زده میشود. میدانند زبانهای محلی گنجایش آموزش و… را ندارند. اما نتیجهگیری این نفاق مشخص است، اینکه جایگاه زبان محوری مردم را از دور خارج کنند و سرانجام به جای آن یک زبان خارجی را رواج دهند.
زبان فارسی زبان همه است. چرا؟ برای اینکه زبان محلی و زبان قومی خاص نیست. پس در اینصورت چرا تفکیک ایجاد میکنند که زبان فارسی زبان شما نیست و شما زبان خود را دارید. درحالیکه زبان فارسی زبان همه است و با گنجایشترین زبان و محوریترین زبان در بین زبانهای مردم کشور است. دستکشیدن از زبان فارسی و تاکید به آموزش به زبانهای محلی مانند این است برای به دستآوردن یک دانه از خرمن دست برداریم.
روز زبان مادری که نخستینبار توسط حکومت بنگلهدیش مطرح شد، برای پاسداری از زبان مردمی و ملی کشور بنگلهدیش در برابر رواج زبان خارجی بود. بنابراین هدف از روز زبان مادری در سطح ملی باید پاسداری از زبان محوری و مردمی باشد که همهی اقوام و مردم کشور با آن زبان گفت وگو میتوانند و آن زبان وسیلهای برای وحدت فرهنگی و زبانی مردم کشور است.